درگیر خاک!
درگیر خاک!
مجذوب اسمان!
فاش میگویم
دل سنگین شده،تو نیستی!و من هر روز باید چشم بگردانم!
نه از چشم من پیدا و غریبه و
نه میبینمت! معما گشته ای برایم! برایم ستاره گشته ای! اقا مگر نمیدانی از عرش تا فرش بسیار راه مانده!طفلم هنوز!پای امدنم نیست.دوست دارم قدمی راهی عشق بازی کنم.....
اه دلم میسوزد و عمر بی حساب میدود....
عجب معامله ی عجیبی!
بسِ دیگه تنور ریا در دل بی ریایی چیزی برایم نمی گذارد....
اشک قلمم را شکست.....
مجذوب اسمان!
فاش میگویم
دل سنگین شده،تو نیستی!و من هر روز باید چشم بگردانم!
نه از چشم من پیدا و غریبه و
نه میبینمت! معما گشته ای برایم! برایم ستاره گشته ای! اقا مگر نمیدانی از عرش تا فرش بسیار راه مانده!طفلم هنوز!پای امدنم نیست.دوست دارم قدمی راهی عشق بازی کنم.....
اه دلم میسوزد و عمر بی حساب میدود....
عجب معامله ی عجیبی!
بسِ دیگه تنور ریا در دل بی ریایی چیزی برایم نمی گذارد....
اشک قلمم را شکست.....
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 1:16 توسط majid
|