غروب جمعه یا غروب انتظار!

اللهم صل علی محمد و ال محمد
غروب جمعه یا غروب انتظار!
و چرا دلمان هر جمعه غمگین می شود! خاصیت جمعه ها چیست! 
غمی در دلمان میزند و رنگ از رخمان خالی میکند! هرچه رنگ می پاشیم تا فراموشمان شود ،انگار نه انگار! دل هوایی عشقی است که در سینه دارد! ای همه ی وجود عالم،تنها تو را می خواهد.همچو کودکی که جز مادرش چیز دیگری دلش را محکم نمی کند!ای برتر از پدر، اقای من دلم تنگ است برای دیدنت!
اقا انقدر بار گناه بر دوشمان سنگین شده که پرده های بسیار میان ما و شما اجازه ی حضور در مجالتان نمی دهد!
سرخی لب سرخ دلمان را از دیدار محروم کرده است! چشمانمان بقدری که در حواشی پیاده رو سیرو سلوک زمینی کرده و دیدار محفل های ممنوع رفته ،خط سرخ ورود ممنوع برایمان رنگ نوازی می کند.
اقا امانم بده!
خدا کند که بیایی و ما انگاه در جامه ی جوانی سیر کنیم!نه انگاه که پیرمردیم!

پدرم مادرم

اینکه میگن نگاه کردن از روی محبت به پدر و مادر عبادته،خیلی حال میده
مادرم،پدرم اگرم عبادتم نبود دوست دارم باز نگاهتون کنم.
همیشه پیشتون باشم و دست بوس شما باشم.
بچه ها قربون پدر مادراتون برین.
همیشه اونا پیش ما نیستند!
مادرم و  بابای عزیزم دوستتون دارم.

مرغ دل

مرغ دلم پای رفتن ندارد!
درمانده شدم بس که جای پایت دیدم و سایه ات را هم ندیدم!

وقتش هنوز نرسیده است! بند دلم را وصل کن و به دست و پایم قوت بده!
اینجا کویر است و در دل لم یزرع خویش چیزی نمانده تا قافله نشین بیابان ها را مهمانی باشد.
بس است تا کی سرافکنده باشیم! تا کی بار سنگین خجالت را بر خود هموار کنیم!
اقا رک بگویم دلم نای بی تو بودن را ندارد!
دلم و خاطرم تو را می خواهد، شب نشین تنهای این روزها،غریب خاطره های من دریاب مرا!
خدایا بسِ روزهای غیبت!
اللهم عجل لولیک الفرج 

**غریبی**

**غریبی**
شیشه دلم شکسته است! خوب گوش کن
قلبم از تاپ تاپ افتاده است
نفَسم بی رمق گشته
سخنم تار و واژگانم تشنه
ادبیات دلم لنگ میزند و حسادتم فریاد
که بگوید دروازه ی دوست داشتنت برای من کمی جا تنگ کرده است
دلم بنده ی هوس های رنگین شده و حیف دگر دل بوی تو را ندارد!
هر جا هستی 
              مرا دریاب
با خودم چه کرده ام نمیدانم

اشک

خدای من اشک در چشمانم جمع شده
قلبم سنگینی می کند
اغوش باز کن
ای کریم مهربان، جز تو کسی را ندارم.

شیشه ی عمر

شیشه ی عمر ما شکست،خرد شد.
وقتش رسیده است خاک انداز به عمر خود بیاندازم!
تا کی از قافله ی مِهر عقب بمانیم! تا کی دلمان با واژه ی عقب مانده کلنجار بزند!
ای حضرت عشق، طوفان دلم و ساحل ارامش من، ای که هردو جنس را با هم جمع کرده ای!
دریاب بینوایی مرا!